بُر بزن !

 

این دست ، دست ِ آخر است ، بس بی محابا  بُر بزن

 

یا می بری  یا می برم ، مردانه اما ، بُر بزن

 

این دست ، دست ِ برد نیست ، بوی شکستن می دهد

 

تا فصل ِ پیروزی  رفیق ! این برگها را بُر بزن

 

از بُرد تا مرز ِ شکست ، یک برگ تنها فاصله ست

 

رو کن نترس از باختن ، بس آشکارا  بُر بزن

 

این برگهای بی نفس ، این حکمهای سرنگون

 

این دستهای سوخته ( جای تماشا ، بُر بزن )

 

ما با هم از هم کم شدیم ، کم کم  به هم  ، با هم  شدیم

 

دستی که من هم نیستم ، بی هم _ تو _ بی ما  بُر بزن

 

فکر ِ کدامین معجزه  در برگهای این شبی ؟!

 

ما ناگزیریم از سقوط  ، یا پخش کن ، یا بُر بزن .

 

مهر 84 

طرح

 

 

قد ِ یک پنجره لاقل

 

آسمون مال ِ منه !

 

آسمونو از شبای من نگیرید

 

آسمون که ارث ِ بابای کسی نیست !

 

قد ِ یک  پنجره لاقل

 

آسمون مال ِ منه !

بی پرده

 

در این شب بی پرده ، عریان شو از این بوسه 

عریان شو به ضرب ِ عشق ، این لحظه همین بوسه

 

عصیان زده چون موجم ، بر ساحل آغوشت

جزر و مدی از خواهش ، بر جذبه ی تن پوشت

 

لمس ِ تو حریق ِ شب ، هُرم ِ نفس ِ خورشید

فصلی که زمان در خویش ، تن ریخت ، غزل رویید

 

رویای حقیقت پوش ، تردید ِ یقین آلود

باید که ترا سر رفت ،  باید به تو عاشق بود !

 

من با تو به شکل ِ عشق ، من با تو به شکل ِ ما

بی مرز ترین تصویر ، از دلهره ی دریا

 

هر لحظه ی این شب را  ، صد بوسه قرق کرده

عریان شو بپوشانم  ، در این شب ِ بی پرده

 

از آبی و آب و ابر  ، تا سبز  ِ تو می رقصم

همپای تو می رویم  ، با نبض ِ تو می رقصم

 

تا تو که گریزی نیست ، با من که محابا نیست

ما آخر  ِ این راهیم ،  راهی که پس از ما نیست .

 

شهریور 84