در این شب بی پرده ، عریان شو از این بوسه
عریان شو به ضرب ِ عشق ، این لحظه همین بوسه
عصیان زده چون موجم ، بر ساحل آغوشت
جزر و مدی از خواهش ، بر جذبه ی تن پوشت
لمس ِ تو حریق ِ شب ، هُرم ِ نفس ِ خورشید
فصلی که زمان در خویش ، تن ریخت ، غزل رویید
رویای حقیقت پوش ، تردید ِ یقین آلود
باید که ترا سر رفت ، باید به تو عاشق بود !
من با تو به شکل ِ عشق ، من با تو به شکل ِ ما
بی مرز ترین تصویر ، از دلهره ی دریا
هر لحظه ی این شب را ، صد بوسه قرق کرده
عریان شو بپوشانم ، در این شب ِ بی پرده
از آبی و آب و ابر ، تا سبز ِ تو می رقصم
همپای تو می رویم ، با نبض ِ تو می رقصم
تا تو که گریزی نیست ، با من که محابا نیست
ما آخر ِ این راهیم ، راهی که پس از ما نیست .
شهریور 84
مرد ِ بی ساز
بغض ِ بی لب
طرح ِ بی بوم
شام ِ بی روز
خطی ممتد
رو به بن بست
توی تنهایی ِ دستاش سیم سازی که نداره !
نتی زخمی تو گلوشه ابریه ، میخواد بباره
مرد ِ بی ساز
بغض ِ بی لب
طرح ِ بی بوم
نه حضوری ، نه صدایی
خواب و بیداریش سکوته
آسمونی نیست توی رویاش
هر چی هست ،
جنس ِسقوطه
مرد ِ بی ساز .
مرداد 80