آخرین دلدل ِ عاشق شدنی
آخرین بهانه ی حضور ِ من
نمیشه رد شم از اتفاق ِ تو
من و حس ِ خوب ِ با تو ما شدن
چین ِ تاریکی و از آینه بگیر
شب و از حافظه ی قصه ببر
بذار از تو گـُر بگیره نفسام
مثل ِ رقص کولیای ِ در به در
با من و خاطره و یاس و صدا باش و تا همیشه باش
روی عادت و نیاز ِ خواستنت عطر ِ تازگی بپاش
بودن از تو رنگ ِ حادثه گرفت
طرح ِ جاده ای که می رسه گرفت
با تو واژه به سرودن می رسه
با تو روشن میشه فانوس ِ غزل
توی خلوت ِ شبونه های ِ من
تو رو تا سپیده می بوسه غزل
بهمن ۸۳
بسیار زیبا بود!
سلام سعید جان
شب و از حافظه ی قصه ببر ! ٬ و قافیه شدن فانوس ِ و می بوسه خیلی خوب بود
وقت خوش
سلام دوست عزیز
اول از این بیتش خیلی خوشم اومد:
با من و خاطره و یاس و صدا
باش و تا همیشه باش
ولی بعدا دیدم همه اش عالیه مخصوصا آخرش :
با تو واژه به سرودن می رسه
با تو روشن میشه فانوس غزل
توی خلوت شبونه های من
تو رو تا سپیده می بوسه غزل
دستتون درد نکنه خیلی عالی است دعا می کنم همیشه پرتوان و موفق باشین دوست خوبم
سلام
خسته نباشی
زیبا بود
موفق باشی
کامیار