خسته ی خسته ی خسته م ، نای رفتن ندارم
یه قدم مونده ولی من پای رفتن ندارم
هر دفه که پر کشیدم زخمی شد بال و پَرَم
قفس عادتم شده هوای رفتن ندارم
بذارید تا اونجا که جا داره اینجا بمونم
هیشکی دستام و نگیره تک و تنها بمونم
خاطره عقربه نیست ٫ بر نمی گرده بذارید
مثل ِ قابی که شکسته بی تماشا بمونم
یه قفس ، می تونه یه قفس باشه ، همین و بس !
که تو خواب ِ هر پرنده آسمون همیشه هست
میشکنه بغض قفس وا میشه این حقیقته
نگو نیست ، نگو نگو که باورم نمیشه ، هست !
اما من پرنده نیستم یه اسیرم یه اسیر
همه ی دنیای من چند تا ردیف میله ی حبس
خیلیا فالم و دیدن یکیشون فقط یکیش
دلخوشم کرد که یه روز در می آم از پیله ی حبس .
ساده و همیشه صادق ، تک ستاره ی شب ِ من
بی خیال ِ پای خسته ت ، فکر راه بودی و رفتن
همه حرفا رو شنیدی ، همه سایه هار و دیدی
همه جاده هارو رفتی ، تا به این کویر رسیدی
میون ِ این همه عابر ، هیشکی پای ِ هق هقت نیست
فکر ِ خالی ِ دو دستت ، فکر ِ قلب ِ عاشقت نیست
همه سنگی و همه پوک ، انگاری که تو نبودی
این همه روز این همه سال ، واسه باد غزل سرودی
تلخه گریه تلخه هق هق ، تلخه این زخم و چشیدن
تلخه در برابر ِ باد ، موندن و فریاد کشیدن
مثه بارون شبونه ، بغض ِ ابرا رو شکوندن
سخته چیزی رو نخواستن ، سخته بی بهونه موندن
توی این هوای مسموم ، هر چه هست رنگ فریبه
اهل ِ اینجا که نباشی ، همه چی برات غریبه
دنیای برفی کبکا ، تشنه ی صدای ما نیست
اوج ِ آوازت و عشقه ، پا شو اینجا جای ما نیست